-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 تیرماه سال 1392 18:13
بین دو راهی موندم که تسلیم اتفاقاتی بشم که چپ و راست پیش میاد یا اینکه بگم چیزی که من میخوام باید بشه نمی دونم چقد توانایی انجامش رو دارم یا اصلا کار درست کدومه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 01:56
نمی دونم برم عصبانیتم کدوم قبرستونی خالی کنم رسما دلم میخواد یه خواب آوری بخورم که در جا خوابم ببره و به فکر هیچ کوفتی نباشم بدبختی پیدا کردن هر چی رو من بکشم دیگران بیان نظر بدن توی روح هر چی شرایطه که دست و پای من رو بسته
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 01:02
فکر میکنم اتفاقی که ازش میترسیدم بالاخره افتاد خیلی بی صدا و آروم،جوری که هیچ کس باورش نمی کنه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 01:04
خاطرات عمر رفته در نظر گاهم نشسته در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته ای خدای بی نصیبان طاقتم ده ، طاقتم ده قبله گاه ما غریبان طاقتم ده ، طاقتم ده ساغرم شکست ای ساقی ، رفته ام ز دست ای ساقی در میان توفان بر موج غم نشسته منم ، در زورق شکسته منم ، ای ناخدای عالم تا نام من رقم زده شد ، یک باره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 00:33
سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ امری و ارحَمْ ضعفی و قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ العامین)) ترجمه: منزه است خداوندی که بر طرف کننده غم ها است. غم و مشکل من را برطرف کن، بر ضعف و کمی چاره ام رحم کن و مرا از جایی که گمان نمی کنم روزی ده ای پروردگار جهانیان.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 18:22
آدم هر چقدر فکر کنه باباش بی منطقه،زورگو،بداخلاقه،آدم رو درک نمی کنه و دیگه بدتر از همه نبودش خیلی بهتر بودنشه سخت در اشتباهه بابا که نباشه آدم بیچاره میشه بابا که نباشه هر چیم داشته باشی مزه اش تلخه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 01:33
نمی دونم قراره مامان رو چجوری تنهاش بذارم تنهایی هاش مثل خوره داره روحم رو میخوره هر دفعه تنها میرم جایی و برا چند ساعت تنهاش میذارم تنهایی اش دنبالمه برای همین هر بیرون رفتنم مثل یه تکلیف و وظیفه سخت برام شده من با یه آدم به شدت مناسب در یه زمان به شدت نامناسب ازدواج کردم من شاکی ام از بابا که گذاشت و رفت شاکی ام از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 02:07
اینقدر به عمق رفتم که ظاهرم با باطنم زمین تا آسمون فرق کرده باشه گم شدن شاخ و دم نداره من گم شدم من خودمو فراموش کردم به خاطر مقاومتی که دارم میکنم در برابر ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 23:41
همه چیز بدتر میشه شاید تصمیم اشتباهی گرفتم یا من تحمل ندارم یا بلد نیستم یا هر احتمال کوفتی دیگه مهم اینه که موندم مستاصل و خسته
-
1
جمعه 26 آبانماه سال 1391 00:31
وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها میاد انگار نه از یه شهر دور،که از همه دنیا میاد تا وقتی که در وا می شه،لحظه دیدن می رسه هرچی که جاده ست رو زمین،به سینه من می رسه.... ای که تویی همه کَسم،بی تو می گیره نفسم اگه تو رو داشته باشم،به هر چی می خوام می رسم وقتی تو نیستی قلبمو،واسه کی تکرار بکنم گلهای خواب آلوده رو،واسه کی...